جان بی جمال جانان میل جهان ندارد | هر کس که این ندارد حقا که آن ندارد |
با هیچ کس نشانی زان دلستان ندیدم | یا من خبر ندارم یا او نشان ندارد |
هر شبنمی در این ره صد بحر آتشین است | دردا که این معما شرح و بیان ندارد |
سرمنزل فراغت نتوان ز دست دادن | ای ساروان فروکش کاین ره کران ندارد |
چنگ خمیده قامت میخواندت به عشرت | بشنو که پند پیران هیچت زیان ندارد |
ای دل طریق رندی از محتسب بیاموز | مست است و در حق او کس این گمان ندارد |
احوال گنج قارون کایام داد بر باد | در گوش دل فروخوان تا زر نهان ندارد |
گر خود رقیب شمع است اسرار از او بپوشان | کان شوخ سربریده بند زبان ندارد |
کس در جهان ندارد یک بنده همچو حافظ | زیرا که چون تو شاهی کس در جهان ندارد |