سعدی
-
شمارهٔ ۱۱۲
اگر ملازم خاک در کسی باشی چو آستانه ندیم خسیت باید بود ز بهر نعمت دنیا که خاک بر سر…
بیشتر بخوانید » -
شمارهٔ ۱۱۳
نگر تا نبینی ز ظلم شهی که از ظلم او سینهها چاک بود ازیرا که دیدیم کز بد بتر بسی…
بیشتر بخوانید » -
شمارهٔ ۱۱۴
روز قالی فشاندنست امروز تا غبار از میان ما برود چون مگس در سرای گرد آمد خوان نباید نهاد تا…
بیشتر بخوانید » -
شمارهٔ ۱۰۸
متکلف به نغمه در قرآن حق بیازرد و خلق را بربود آن یکی خسر آن دگر باشد مایه وقتی زیان…
بیشتر بخوانید » -
شمارهٔ ۱۱۰
هزار سال به امید تو توانم بود اگر مراد برآید هنوز باشد زود اگر مراد نیابم مرا امید بسست نه…
بیشتر بخوانید » -
شمارهٔ ۱۰۹
مرغ جایی که علف بیند و چیند گردد مرد صاحبنظر آنجا که وفا بیند و جود سفله گو روی مگردان…
بیشتر بخوانید » -
شمارهٔ ۱۰۴
ناکسان را فراستیست عظیم گرچه تاریک طبع و بدخویند چون دو کس مشورت برند به هم گویند این عیب من…
بیشتر بخوانید » -
شمارهٔ ۱۰۵
امیر ما عسل از دست خلق مینخورد که زهر در قدح انگبین تواند بود عجب که در عسل از زهر…
بیشتر بخوانید » -
شمارهٔ ۱۰۶
چه گنجها بنهادند و دیگری برداشت چه رنجها بکشیدند و دیگری آسود به تازیانهٔ مرگ از سرش به در کردند…
بیشتر بخوانید » -
شمارهٔ ۱۰۷
خواهی از دشمن نادان که گزندت نرسد رفق پیش آر و مدارا و تواضع کن و جود کهن سخت که…
بیشتر بخوانید »