سعدی

  • غزل ۷۹

    این باد بهار بوستانست یا بوی وصال دوستانست دل می‌برد این خط نگارین گویی خط روی دلستانست ای مرغ به…

    بیشتر بخوانید »
  • غزل ۸۰

    این خط شریف از آن بنانست وین نقل حدیث از آن دهانست این بوی عبیر آشنایی از ساحت یار مهربانست…

    بیشتر بخوانید »
  • غزل ۷۴

    شراب از دست خوبان سلسبیلست و گر خود خون میخواران سبیلست نمی‌دانم رطب را چاشنی چیست همی‌بینم که خرما بر…

    بیشتر بخوانید »
  • غزل ۷۵

    کارم چو زلف یار پریشان و درهمست پشتم به سان ابروی دلدار پرخمست غم شربتی ز خون دلم نوش کرد…

    بیشتر بخوانید »
  • غزل ۷۶

    یارا بهشت صحبت یاران همدمست دیدار یار نامتناسب جهنمست هر دم که در حضور عزیزی برآوری دریاب کز حیات جهان…

    بیشتر بخوانید »
  • غزل ۷۷

    بر من که صبوحی زده‌ام خرقه حرامست ای مجلسیان راه خرابات کدامست هر کس به جهان خرمیی پیش گرفتند ما…

    بیشتر بخوانید »
  • غزل ۷۰

    ای که از سرو روان قد تو چالاکترست دل به روی تو ز روی تو طربناکترست دگر از حربه خون…

    بیشتر بخوانید »
  • غزل ۷۱

    دلی که عاشق و صابر بود مگر سنگست ز عشق تا به صبوری هزار فرسنگست برادران طریقت نصیحتم مکنید که…

    بیشتر بخوانید »
  • غزل ۷۲

    پای سرو بوستانی در گلست سرو ما را پای معنی در دلست هر که چشمش بر چنان روی اوفتاد طالعش…

    بیشتر بخوانید »
  • غزل ۷۳

    دیده از دیدار خوبان برگرفتن مشکلست هر که ما را این نصیحت می‌کند بی‌حاصلست یار زیبا گر هزارت وحشت از…

    بیشتر بخوانید »
دکمه بازگشت به بالا