باب هشتم در شکر بر عافیت
-
حکایت سفر هندوستان و ضلالت بت پرستان
بتی دیدم از عاج در سومنات مرصع چو در جاهلیت منات چنان صورتش بسته تمثالگر که صورت نبندد از آن…
بیشتر بخوانید » -
حکایت
فقیهی بر افتاده مستی گذشت به مستوری خویش مغرور گشت ز نخوت بر او التفاتی نکرد جوان سر برآورد کای…
بیشتر بخوانید » -
نظر در اسباب وجود عالم
نهادهست باری شفا در عسل نه چندان که زور آورد با اجل عسل خوش کند زندگان را مزاج ولی درد…
بیشتر بخوانید » -
در سابقهٔ حکم ازل و توفیق خیر
نخست او ارادت به دل در نهاد پس این بنده بر آستان سرنهاد گر از حق نه توفیق خیری رسد…
بیشتر بخوانید » -
حکایت
یکی را عسس دست بر بسته بود همه شب پریشان و دلخسته بود به گوش آمدش در شب تیره رنگ…
بیشتر بخوانید » -
حکایت سلطان طغرل و هندوی پاسبان
شنیدم که طغرل شبی در خزان گذر کرد بر هندوی پاسبان ز باریدن برف و باران و سیل به لرزش…
بیشتر بخوانید » -
گفتار اندر گزاردن شکر نعمتها
شب از بهر آسایش تست و روز مه روشن و مهر گیتی فروز اگر باد و برف است و باران…
بیشتر بخوانید » -
گفتار اندر بخشایش بر ناتوانان و شکر نعمت حق در توانایی
نداند کسی قدر روز خوشی مگر روزی افتد به سختی کشی زمستان درویش در تنگ سال چه سهل است پیش…
بیشتر بخوانید » -
حکایت
جوانی سر از رأی مادر بتافت دل دردمندش به آذر بتافت چو بیچاره شد پیشش آورد مهد که ای سست…
بیشتر بخوانید » -
گفتار اندر صنع باری عز اسمه در ترکیب خلقت انسان
ببین تا یک انگشت از چند بند به صنع الهی به هم درفگند پس آشفتگی باشد و ابلهی که انگشت…
بیشتر بخوانید »
- 1
- 2